بهترین فیلم های انیمیشن تمام دوران

فیلم لگو

پس از 70 سال و ایجاد صدها میلیارد آجر اسباب‌بازیِ درهم تنیده، لگو به یکی از شناخته‌شده‌ترین برندهای روی کره زمین تبدیل شده است. این شرکت که به عنوان یک شرکت اسباب‌بازی کودکان شروع به کار کرد، از آن زمان به بازارهای مختلف، از پارک‌های تفریحی و بازی‌های ویدیویی گرفته تا نمایش‌های تلویزیونی و فیلم‌ها، گسترش یافت. در واقع موفقیت لگو در ورود به دنیای بازی‌های ویدیویی بود که تصمیم گرفت بیشتر به فیلم و تلویزیون بپردازد. پس از تولید تعدادی فیلم انیمیشن و عرضه‌ی آن به صورت دی وی دی، لگو تصمیم گرفت اولین فیلم پرهزینه خود با عنوان فیلم لگو را بسازد.

با حضور بازیگران تراز اولی مثل کریس پرت، لیام نیسون، الیزابت بنکس، مورگان فریمن، ویل فرل، و آلیسون بری، انیمیشن CGI خیره کننده به شیوه‌ی لایو اکشن، با موسیقی متن جذاب و طنزی گزنده که هم برای بزرگسالان و هم کودکان مناسب است. فیلم لگو موفقیتی چشمگیر داشت. لگو از آن زمان تاکنون سه فیلم دیگر در سینما ساخته است. با فراهم شدن حقوق توسعه و توزیع فیلم‌های لگو در آینده، تیم خلاقانه‌ی تولید این مجموعه وعده می‌دهد که دنیای لگو را برای ساخت فیلم بعدی گسترش و از نو تعریف کند.

در محله‌ای شاد حومه‌ای که توسط حصارهای سفید با بوته‌های گل رز احاطه شده است، خانه‌ای سیاه رنگ با چمن‌زاری مرده قرار دارد. بدون اینکه همسایه ها بدانند، در زیر این خانه مخفیگاه مخفی وسیعی پنهان شده است. در محاصره ارتش کوچکی از مینیون ها، گرو (استیو کارل) را کشف می کنیم که بزرگترین دزدی تاریخ جهان را برنامه ریزی می کند. او قرار است ماه را بدزدد. گرو از همه چیز بد لذت می برد. او با زرادخانه اشعه های کوچک، اشعه های انجماد، و وسایل نقلیه آماده نبرد برای زمین و هوا مسلح شده است، او همه کسانی را که در راه او ایستاده اند پیروز می کند. تا روزی که او با اراده عظیم سه دختر کوچک یتیم روبرو می شود که به او نگاه می کنند و چیزی را می بینند که هیچ کس هرگز ندیده است: یک پدر بالقوه. بزرگترین شرور جهان به تازگی با بزرگترین چالش خود روبرو شده است: سه دختر کوچک به نام های مارگو (میراندا کازگروو)، ادیت (دانا گایر) و اگنس (السی فیشر)

فیول یک موش جوان روسی است که در راه آمریکا از والدینش جدا شده است، سرزمینی که آنها فکر می کنند بدون گربه است. هنگامی که او به تنهایی به دنیای جدید می رسد، امید خود را حفظ می کند، به دنبال خانواده اش می گردد، دوستان جدیدی پیدا می کند، و گربه هایی را که فکر می کرد از دستش خلاص می شود می دود و طفره می رود.

این داستان در مورد یک پاندای تنبل و بی‌احترام به نام پو است که بزرگترین طرفدار کونگ فو در اطراف است. رویاهای پو که به طور غیرمنتظره ای برای تحقق یک پیشگویی باستانی انتخاب می شود، زمانی به واقعیت تبدیل می شود که او به دنیای کونگ فو می پیوندد و در کنار بت هایش، پنج نفر افسانه ای خشمگین – ببر، جرثقیل، آخوندک، افعی و میمون – تحت رهبری گوروشان مطالعه می کند. استاد شیفو. اما قبل از اینکه متوجه شوند، پلنگ برفی انتقام‌جو و خیانتکار تای لونگ به راه خود می‌رود، و این وظیفه پو است که از همه در برابر تهدیدات پیش رو دفاع کند. آیا او می تواند رویاهای خود برای تبدیل شدن به یک استاد کونگ فو را به واقعیت تبدیل کند؟ پو قلب خود – و دور خود – را در این کار قرار می دهد، و قهرمان بعید در نهایت متوجه می شود که بزرگترین نقاط ضعف او بزرگترین نقاط قوت او هستند.

آنا خوشبین بی باک با کریستوف مرد کوهستانی ناهموار و گوزن شمالی وفادارش سون تیم می کند و راهی سفری حماسی می شود تا خواهرش السا را ​​پیدا کند که قدرت های یخی اش پادشاهی آرندل را در زمستان ابدی به دام انداخته است. در مواجهه با شرایطی شبیه اورست، ترول های عرفانی و آدم برفی خنده دار به نام اولاف، آنا و کریستوف با عناصر در مسابقه ای برای نجات پادشاهی مبارزه می کنند. از بیرون، السا آرام، سلطنتی و محفوظ به نظر می رسد، اما در حقیقت او در ترس زندگی می کند زیرا با رازی بزرگ دست و پنجه نرم می کند: او با قدرت ایجاد یخ و برف متولد شد. این یک توانایی زیبا، اما همچنین بسیار خطرناک است. السا که از لحظه ای که جادوی او نزدیک بود خواهر کوچکترش آنا را بکشد، تسخیر شده است، خود را منزوی کرده و هر دقیقه بیداری را صرف تلاش برای سرکوب قدرت های رو به رشد خود می کند. احساسات فزاینده او باعث ایجاد جادو می شود و به طور تصادفی زمستان ابدی را آغاز می کند که او نمی تواند متوقف شود. او می ترسد که تبدیل به یک هیولا شود و هیچ کس، حتی خواهرش، نتواند به او کمک کند

باب پار (A.K.A. Mr. Incredible) و همسرش هلن (A.K.A. Elastigirl)، بزرگترین ابرقهرمانان معروف جهان در مبارزه با جرم و جنایت در متروویل هستند که همیشه زندگی ها را نجات می دهند و به طور روزانه با شر مبارزه می کنند. اما 15 سال بعد، آنها مجبور شده اند هویت غیرنظامی را اتخاذ کنند و به حومه شهرها برگردند، جایی که چاره ای جز بازنشستگی به عنوان ابرقهرمان ندارند تا با سه فرزندشان ویولت، دش و جک جک که متولد شده اند، یک “زندگی عادی” داشته باشند. با ابرقدرت های مخفی زمانی که یک ارتباط مرموز او را برای انجام یک وظیفه محرمانه به جزیره ای دورافتاده احضار می کند، باب که می خواهد دوباره وارد عمل شود، فرصتی پیدا می کند. او به زودی متوجه می شود که برای نجات جهان از نابودی کامل، به یک تلاش فوق العاده خانواده نیاز است.

مدت ها پیش در شمال جزیره برک، وایکینگ جوان، هیکاپ، می خواهد به مبارزه شهرش با اژدهایی که مدام به شهرشان حمله می کنند، بپیوندد. با این حال، پدر مغرور و رهبر دهکده او، استویک بزرگ، به پسر کوچک، دست و پا چلفتی، اما مبتکرش اجازه چنین کاری را نخواهد داد. بدون توجه به این، هیکاپ وارد نبرد می شود و با اختراع خود یک اژدهای مرموز Night Fury را سرنگون می کند، اما نمی تواند خود را مجبور به کشتن آن کند. در عوض، هیکاپ و اژدها که او را بی دندان می نامد، دوستی را آغاز می کنند که دنیای هر دوی آنها را باز می کند زیرا پسر ناظر متوجه می شود که مردمش این گونه را اشتباه ارزیابی کرده اند. اما حتی زمانی که هر دو به روش خود پرواز می کنند، متوجه می شوند که باید با جهل مخربی که دنیایشان را آزار می دهد مبارزه کنند.